متولدین فروردین ماه دختر یا پسر فرقی نمی كند، شما باید بدانید چون در ماه اول سال به دنیا آمده اید و كنكور ارشد در ماه آخر سال برگزار میشود، روز امتحان دیر از خواب بیدار میشوید، بعد در ترافیك گیر می كنید و احتمالاً از كوچه كه رد می شوید زنی با یك سطل آب كف از شما استقبال خواهد كرد به عبارتی بدرقه از تمام این مخاطرات كه بگذرید، جلوی حوزه امتحانی متوجه گم شدن كارت ورود به جلسه تان می شوید بنابراین توصیه می شود بیخود دنبال دردسر نروید و از هرگونه تلاشی برای رسیدن به مقاطع بالاتر دانشگاهی خودداری كنید متولدین اردیبهشت ماه اول، قدم نورسیده را به مامان و بابا تبریك می گوییم تو اگر دختر باشی، اسمت یا رکسانا است یا مرسده و اگر پسر باشی اسمت هوخشتره است یا جغتای ومی ندارد به بقالی سر كوچه تان پز بدهی كه بعد از یازده سال فوق قبول شده ای خبر قبولی را احتمالاً در مراسم خاكسپاری یكی از بستگان می شنوی و چنان قهقهه میزنی كه گوركن با بیل و صاحب عزا با دسته بیل به دنبالت خواهند دوید متول
مدت ها پیش کشاورز فقیری برای پیداکردن غذا یا شکاری به دل جنگل رفت هنوز مسیر زیادی را طی نکرده بود که صدای فریاد کمکی به گوشش رسید او صدا را دنبال کرد تا به منبع آن رسید و دید که پسر بچه ای در باتلاقی افتاد و آهسته و آرام به سمت پایین می رود آن پسربچه به شدت وحشت زده بود و با چشمانش به کشاورز التماس می کرد تا جانش را نجات دهد کشاورز با هزار بدبختی با به خطر انداختن جان خودش بالاخره موفق شد پسرک را از مرگ حتمی و تدریجی نجات دهد و او را از باتلاق بیرون بکشد فردای آن روز وقتی که کشاورز روی روی زمینش مشغول کار بود، کالسکه سلطنتی مجللی در کنار نرده های ورودی زمین کشاورز ایستاد دو سرباز از آن پیاده شدند و در را برای آقای قد بلندی که لباس های اشرافی بر تن داشت ،بازکردند زمانی که آن مرد با لباس های گران قیمتی که برتن داشت پایین آمد ، خود را پدر پسری که کشاورز روز گذشته او را از مرگ نجات داده بود،معرفی کرد او به کشاورز گفت که می خواهد این محبتش را جبران کند وحاضر است در عوض کار بزرگی که
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند وعلت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند آنها به استاد گفتند ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند آنها به اولین مسأله نگاه کردند که ۵ نمره داشت سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دا
آخرین جستجو ها